جدول جو
جدول جو

معنی دائره زدن - جستجوی لغت در جدول جو

دائره زدن
(پَ سِ پُ گُ تَ)
حلقه بستن:
بگرد هری حلقه بست آن سپاه
چو هاله که زد دائره گرد ماه.
هاتفی (از آنندراج).
، زدن دورویه، نواختن دایره، ساز معروف
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
به دار آویختن
فرهنگ فارسی عمید
(پَرْ وَ دَ / دِ شُ دَ)
دانه جستن از بدن هنگام ابتلای ببرخی بیماریها چون بیماری آبله مرغان و سرخک و جز آن. دانه جستن. برآمدگی خرد پیدا آمدن در بدن از آبله و غیره
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ خَ دَ / دِ)
که دایره زند. که حلقه بندد. که گرداگرد چیزی درآید. که چنبره زند، که دایره نوازد. که دورویه و دف و دایره را که آلت موسیقی است بنوازش درآورد
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ پُ اَ کَ دَ)
مقابل بائر شدن. آباد و معمور گشتن. زیر کشت درآمدن (زمین) ، رواج یافتن. از رکود برآمدن. برپا گردیدن. پادار گشتن: دائر شدن امر، قرار گرفتن آن
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
بر دار کردن. بدار کشیدن. حلق آویز کردن
لغت نامه دهخدا
(ءِ رَ / رِ)
همانند دائره. بشکل دایره. گرد چون دایره:
تا چو جعد صنمان دائره گون باشدجیم
تا چو پشت شمنان پشت به خم باشد دال.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
شمع زدن. رجوع به قائمه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
نواختن داریه. دائره زدن. دورویه زدن
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
حلقه بستن. دائره بستن، زدن دورویه و دف. نواختن دایره. به نوازش درآوردن دورویه. رجوع به دائره زدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دائر شدن
تصویر دائر شدن
آباد و معمور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایره زدن
تصویر دایره زدن
حلقه بستن، نواختن دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائمه زدن
تصویر قائمه زدن
پادیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
بر دار کردن به صلیب آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایره زن
تصویر دایره زن
باتره زن آنکه دایره نوازد دایره چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایره زن
تصویر دایره زن
((~. زَ))
آن که دایره نوازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
((زَ دَ))
به دار آویختن
فرهنگ فارسی معین